مناجات
ای سر آفرینش "الشمس و الضحی"
فرمانروای مطلق" فی الارض و السماء"
مصداق واقعی"احاط بکل شیء"
ای خلسه قنوتم و ای ذکر ربنا
ای نبض هرچه نور به رگهای آسمان
"اغفر لی الذنوب لتی تقطع الرجا"
غم بی اجازه در دل من پرسه می زند
ای بهترین ترنم "یا ذکره شفا"
وقتی که شعله می شوم از اشتیاق تو
سر مینهم به سجده و لبریزم از دعا
ای بارگاه رحمت و مکنون کائنات
از من جدا کن این من افتاده در خطا
بوی بهشت می وزد از دستهای تو
"یا سابغ النغم" زبهشتت مران مرا
"یا دافع النغم" زوجودم مهار کن
ابلیس این رجیم درونم خزیده را
*
یا رب دخیل بندگیم نا گسستنی است
"واشدد علی العزیمه جوانحی"خدا
اعظم قلندری
ناخدای من (برای پروانه نجاتی)
در وسعت دوباره جغرافیای من
پیوند خورد روح تو با واژه های من
پیوند خورد حرف دلم با کلام تو
افتاد روی قافیه ها رد پای من
با دست شعر مشت به در می زدم ولی
چشمان تو گشود قفس را برای من
من تشنه ای به جرعه دانسته های تو
تو حس آسمانی بی انتهای من
گاهی مرا به کوچه الفاظ بردی و
گاهی به گوش عشق رساندی صدای من
از راه می رسی به صدای پرنده ها
وقتی که ابری است غزل در هوای من
هی مست میشوند کنارم ترانه ها
هی شعر میچشند ز جامت به جای من
دریا تویی پرنده تویی آسمان تویی
در جزرومد شعر تویی ناخدای من
ققنوس وار زاده ی خاکستری هنوز
پروانه ای که شعله گرفتی به پای من
تصویر تب گرفته ی شعرم برای تو
ای ذوق محض! زنده بمانی برای من
اعظم قلندری
عاشقانه های هزاره سوم
آنقدرها که عاشق او بودم او نبود
درواژه های سوخته اش رنگ وبو نبود
من با تمام سادگی ام حرف میزدم
در چشم او ولی هوس گفت وگو نبود
می گفت با تو هستم ومثل تو عاشقم
اما درون سینه او های و هو نبود
حتی اگر قبول کنم لاف عشق را
آنقدرها که دربدرش بودم او نبود
آنقدر محو او شده بودم که روز و شب
غیر از خیالش آینه ام روبرو نبود
دامن کشیده بود و ازاین کوچه میگذشت
وقتی مرا مضایقه از آبرو نبود
آن روزها که چیدم از آن باغ سبز سیب
دست فریبکاریش اینقدر رو نبود
(پروانه نجاتی)
ضریح
کجا؟کجا؟چه شتابی است در پرستوها
کدام سمت افق میدوند آهوها
در این سکوت معطر دراین هوای غریب
چقدر عاطفه باریده روی شب بوها
پیاله های نیاز آب میشوند از شوق
به یمن معجزه بی سحرهاو جادوها
برای چنگ زدن لای گیسوی خورشید
گره نمیخورد این شانه ها به بازوها
ضریح شعله ور چشم های ملتهب است
در ازدحام فروزان این هیاهوها
مسافران سراسیمه میرسند از راه
کبوترانه غریبانه از فراسوها
که ابرهای اجابت بهانه ها دارند
زمان تکیه سرها به بغض زانوها
(پروانه نجاتی)