بنام دوست
تقدیم به شاعران انجمن شعر زنان شیراز
عاشقم بر انجمن ای دوستان
بشکفم مانند گل در بوستان
همره و یاران من در انجمن
گفته ها دارند بس شیرین سخن
من هم از این باغ چون گل چیده ام
بوی گل را از گلی بوییده ام
وه نجاتی شاعر شیرین زبان
در بریزد از کلامش در بیان
او که هم استاد باشد خوبرو
میکند با شاعران او گفتگو
سروروسالار ما نرگس بود
جای ایشان صدر در مجلس بود
تینت پاکش حسینی زاده است
این کرم را لطف یزدان داده است
من چه گویم کی توانم شرح او
بازکویم شرحی از او به مو
خامه در وصفش ندارد این توان
بر نویسد ماجرا اندر بیان
اعظم و فرزانه چون نهری سبیل
گفته شان نغز باشد بی بدیل
زاینکه عصفوری بود این نازنین
طبع شعرش نزد ارباب یقین
می شود مقبول اندر آسمان
می سراید نغمه بر آن خاندان
هست بابایی جواهر در ناب
می دهد پاسخ به خوشرویی جواب
هم خودش شاعر و هم نیلوفرش
لذتی دارد نشستن در برش
شعر های عسکری بس دلنشین
جای مهرش در همه دلها یقین
چهره شاد ندا آن نوگرا
شاعری ماهر ولی بی ادعا
نا امیدی برکند امیدوار
می رساند دل به آهنگ قرار
این زمان هم که زمانی آمده است
همرهش شادی جوانی آمده است
چونکه شیرازی بود در انجمن
او بشوید گرد غم از ما و من
هست رحمانی عفیف و نکته دان
هم موقر باشد و هم مهربان
عذر خواهی می کنم از دیگران
تا ببخشاید من را در نهان
حرف دل را می زنم یکجا تمام
انجمن را دوست دارم والسلام
تذکر:
اعظم قلندری سروده اشرف صفازاده
فرزانه یزدان شناس
ندا هدایتی