باز کن درهای بسته باز کن
سبزه را بنواز گل را ناز کن
باز کن در را بهاران آمده
عطر خوب مهربانان آمده
شمعدانی ها چراغ سبزه زار
کوچه ها پر گشته از بانگ هزار
گیسوان پونه بر امواج آب
نرم و آرام و سبک مانندخواب
آسمان چون کوسنی پولک نشان
بر بلندای شبان بی نشان
زندگی چون جاری رود روان
با دل نا مهربانان مهربان
چهره گل غرق شبنم غرق ناز
سرو بر پای ایستاده در نماز
کوله بار انداخته هر سو بهار
در میان کوله بارش بوی یار
بوی گندمزار سبز آشتی
بوی آن گلها که روزی کاشتی
بوی عطر یاسها بوی گلاب
جام لاله ارغوانی از شراب
یاد عطر لحظه های دلنشین
شعله سوزان عشقی آتشین
یاد شب تا بامدادان انتظار
انتظار دیدن عید و بهار
یاد سفره سبزه برق سکه ها
یاد خنده شوروحال لحظه ها
لحظه هایم سبز از سبزینه هاست
بر لب خاموش من صدها صداست
خنده می خواهم که آبادم کند
از صدا طغیان فریادم کند
تابرویم مثل گل بر شاخه ها
تا کنم اندوه را از دل جدا
سایبان از سبزه بستر بر چمن
از پرند یاس خواهم پیرهن
جوشش هر چشمه در پندار من
شعله صد آرزو بر جان وتن
آه سر تا پا بهارم من بهار
غرق شوق انتظارم انتظار
در به روی عطر گل وا کرده ام
خویش را گویی که پیدا کرده ام
سردی شبها به پایان می رسد
باز هم عیدو بهاران می رسد
افسر نیک روی