ختم انعام
به یاد ِ امام
چهارشنبه پنج عصر
انجمن شعر زنان شیراز
http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/160.gif
یازده قرن قدح در کف ساقی مانده
روی لب های زمین جام تو باقی مانده
یازده قرن جهان خواب تو را می بیند
خواب اسب تو و اصحاب تو را می بیند
دیر وقتی ست به دنبال سحر می گردم
پی یک جاده و یک مرد خطر می گردم
مادرم خواسته تا دوست بدارم همه را
نسل سرسیز وجود علی و فاطمه را
عاشق سبزترین حادثه قطعا شده بود
که پدر پیششما دست به دامن شده بود
نکند در خم یک کوچه پشیمان بشود
نکند چشم هزار آینه حیران بشود
وقت آن است که این قصه به پایان برسد
یوسف گمشده از جاننب کنعان برسد
تا زمین عرصه ی مردان تهمتن بشود
آسمان صحنه ی پروانگی تن بشود
اعظم قلندری
در کوچه خیال قدم می زنم مگر...
شور غزل بهانه شود تا که یک نفر
هر لحظه انتظار، چه شیرین به این امید
شاید کبوتری برساند شبی خبر
هی جمعه جمعه آه زمان بی تو باز هم
با غربت غروب چرا می رسد به سر
مردی شبیه مرد غزلهای آَشنا
مثل علی که یار یتیمان ...که یک پدر
حالا برای آمدنت تشنه تر شدم
هر ثانیه که می گذرد در دل سحر
باران ندبه می زند آهنگ انتظار
تنها نشسته ام به امیدی که تو مگر...
راضیه اسفندیاری زاده
در لابلای شیون این واژه های خیس
بهتی موقرانه ، نجیبانه و سلیس
فریادهای این.. وخروارها سکوت
افشای یک حقیقت محض است روبروت
این دفعه نوع حادثه ها فرق می کند
جان را کسی نثار دلی غرق می کند
صوت اذان،وضو نه تیمم که آب نیست
شط زلال بندگی حق سراب نیست
عمربن قرظه می دود از اشتیاق تو
سر را سپر نموده به حفظ سیاق تو
تیر ارچه زخم می زند و زخم کاری است
تکبیر عشق بر لب خشکیده جاری است
ابری شکفته با نفس یاس می شود
دشتی پر از حماسه و احساس می شود
سمیه رحمانی
امشب دوباره آتش جان شعله ور شده
با جرعه جرعه های غزل تشنه تر شده
در آسمان گنگ قفس تاب میخورد
حسی کبوترانه که بی بال وپر شده
لبهای تشنه باز ترک می خورد ز داغ
در گرم سوز گونه از اشک تر شده
در رفت و آمدی که توانم بریده است
گهواره ای ز تیر عطش خون جگر شده
آنسوی خیمه های خدا در گلوی ظهر
در خاک،نعش غنچه به دست پدر شده
از آسمان سرخ ملایک رسیده اند
شانه به شانه با شب خون همسفر شده
با عطری ازبهشت به تشییع سرخ گل
دشت از قدوم خیل خدا سربه سر شده
*
وقت غروب چشم افق خون گرفته بود
چون لاله زار اصالت گلگون گرفته بود
دستان باد در تب گهواره می وزید
با حس خنجری که غزل پاره می وزید
پر بود دشت از نفس لاله های سرخ
گهواره ای که خون شده از لای لای سرخ
قنداقه ای رها شده در بی پناه باد
گلواژه های گمشده درکوچ سرخ یاد
یک زن نشسته غمزده در گوشه ای غریب
پیچیده در گلوی زمان ناله ای نجیب
لالای لای،تشنه گل پرپرم چه شد
لالای،نوشکفته گلم،اصغرم چه شد
گهواره خالی است وندارد بهانه اش
با سوز گریه،لرزش تبدار چانه اش
دیگر صدای گریه او گل نمیکند
این داغ را رباب تحمل نمی کند
لالای لای ،تشنه گل پرپرم چه شد
لالای،نوشکفته گلم،اصغرم چه شد
خون می چکد ز غربت شب ناله های تو
بغضی شکسته در تب تند صدای تو
رکعت به رکعت دل من در اقامه ات
آری سرود سرو بلند از چکامه ات
شب سوز لای لای تو پیچیده در گلو
تابیده از نگات بر آیینه آبرو
ای آشنای عشق دل آفتابی ات
باران گرفته سمت غزلهای آبی ات
تو یک عبور سرخ ز مرز حقایقی
گل داغ لاله،فصل شروع شقایقی
امشب تمام چشم تو را گریه می کنم
امشب تورا به سوز دعا گریه می کنم
با یاد شمع شام غریبانه می رسد
آتش به پرگشایی پروانه میرسد
فرزانه یزدانشناس
تو که آهسته میخوانی قنوت لحظه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
از همه ی دوستانی که در مدت غیبتمان سرزده اند متشکرم!
ملکوت لحظه هاتان جاری